چهره‌ها و داستان‌هانقاشاننقاشی

۷ حقیقت درباره زندگی ونسان ون‌گوگ

او یکی از مشهورترین و تأثیرگذارترین هنرمندان تمام دوران است، اما ونسان ون‌گوگ (Vincent van Gogh) در طول زندگی کوتاه خود با گمنامی دست و پنجه نرم می‌کرد. او که در ۳۰ مارس ۱۸۵۳ در هلند به دنیا آمد، پس از سفرهای بسیار و مشاغل ناموفق متعدد، تقریباً بدون هیچ آموزش رسمی به نقاشی روی آورد.

او در حالی که با افسردگی و بیماری روانی مبارزه می‌کرد، جهانی پرشور و گیرا از تصاویر را خلق کرد. اما هیچ فیلم یا آهنگی نمی‌تواند به طور کامل سفر پرآشوب این روح دردمند را به تصویر بکشد. در اینجا هفت حقیقت را مرور می‌کنیم که نگاهی اجمالی به زندگی زیبا اما ناامیدانه‌ی ون‌گوگ ارائه می‌دهند.

۱. شادترین سال زندگی‌اش در لندن بود

در سال ۱۸۷۳، ون‌گوگ برای کار در یک گالری هنری به لندن سفر کرد.

در سال ۱۸۷۳، ون‌گوگ به پایتخت بریتانیا سفر کرد تا برای یک فروشنده‌ی آثار هنری کار کند. این شادترین دوران زندگی او بود. او حقوق قابل توجهی دریافت می‌کرد (بیشتر از پدرش) و عاشق دختر صاحبخانه‌اش، اوژنی لویر، شد. اما وقتی عشقش را به او ابراز کرد، دختر او را رد کرد و گفت که مخفیانه با مستأجر قبلی نامزد کرده است. دوران ون‌گوگ در لندن با خوشی به پایان نرسید، زیرا او منزوی‌تر شد و در نهایت به دلیل عصبانیت از نگاه تجاری به هنر، از کارش اخراج شد.

۲. در کمتر از ۱۰ سال، نزدیک به ۹۰۰ نقاشی کشید

از نوامبر ۱۸۸۱ تا ژوئیه ۱۸۹۰، ون‌گوگ نزدیک به ۹۰۰ نقاشی تولید کرد. او در ۲۷ سالگی، مشاغل ناموفق خود به عنوان فروشنده‌ی آثار هنری و مبلغ مذهبی را رها کرد تا بر روی نقاشی و طراحی تمرکز کند. وقتی شروع به نقاشی کرد، از دهقانان و کشاورزان به عنوان مدل استفاده می‌کرد، سپس به سراغ گل‌ها، مناظر و خودش رفت، زیرا برای پرداخت پول به مدل‌ها بسیار فقیر بود.

۳. ون‌گوگ یک نامه‌نگار پرکار بود

تئو ون‌گوگ از آثار هنری برادر بزرگترش حمایت می‌کرد و مرتباً به ونسان نامه می‌نوشت.

این هنرمند تقریباً به همان اندازه‌ای که نقاشی خلق کرد، نامه نوشت. ون‌گوگ در طول عمر خود نزدیک به ۸۰۰ نامه نوشت که عمدتاً برای برادر و نزدیک‌ترین دوستش، تئو (Theo)، بود. این نامه‌ها امروز پنجره‌ای بی‌نظیر به سوی ذهن آشفته و خلاق او هستند.

۴. در تمام عمرش فقط یک نقاشی فروخت

«تاکستان سرخ» (۱۸۸۸) تنها نقاشی‌ای بود که ون‌گوگ فروخت.

ون‌گوگ در طول زندگی‌اش هرگز به عنوان یک نقاش مشهور نبود و دائماً با فقر دست و پنجه نرم می‌کرد. او در حالی که زنده بود، فقط یک نقاشی فروخت: «تاکستان سرخ» (The Red Vineyard) که هفت ماه قبل از مرگش به قیمت ۴۰۰ فرانک در بلژیک فروخته شد. از آن زمان، آثار او به شاهکارهایی گرانبها تبدیل شده‌اند که به طور مرتب میلیون‌ها دلار در حراجی‌ها به فروش می‌رسند.

۵. فقط نرمه‌ی گوشش را برید، نه تمام آن را

عموماً باور بر این است که ون‌گوگ گوش خود را بریده است، اما او در واقع فقط بخشی از نرمه‌ی گوش خود را قطع کرد. روایت پذیرفته شده این است که این هنرمند پس از مشاجره با دوستش پل گوگن (Paul Gauguin) در کریسمس ۱۸۸۸، با تیغ به خود آسیب رساند. سپس به یک فاحشه‌خانه دوید و نرمه‌ی بریده شده را به یک فاحشه تقدیم کرد. با این حال، کتابی جدید از دو مورخ آلمانی ادعا می‌کند که در واقع گوگن در حین شمشیربازی، نرمه‌ی گوش دوستش را قطع کرده و داستان خودزنی برای جلوگیری از دستگیری گوگن ساخته شده است.

۶. مشهورترین اثرش را در یک آسایشگاه روانی کشید

«شب پرستاره» (۱۸۸۹)

ون‌گوگ «شب پرستاره» (The Starry Night) را که مسلماً مشهورترین اثر اوست، در ژوئن ۱۸۸۹ در حالی که در یک آسایشگاه روانی در فرانسه بود، نقاشی کرد. او داوطلبانه خود را در آنجا بستری کرده بود تا از فروپاشی عصبی سال ۱۸۸۸ که منجر به حادثه‌ی بریدن گوش شد، بهبود یابد. این نقاشی، منظره‌ی بیرون از پنجره‌ی اتاق خواب او را به تصویر می‌کشد.

۷. او در ۳۷ سالگی درگذشت

در ۲۷ ژوئیه ۱۸۹۰، ون‌گوگ با شلیک گلوله به زندگی خود پایان داد. هیچ شاهدی وجود نداشت و اسلحه‌ای که او استفاده کرد هرگز پیدا نشد. پس از شلیک، او توانست خود را به مسافرخانه‌ای که در آن اقامت داشت، برساند. دو پزشک به او رسیدگی کردند، اما گلوله را نتوانستند خارج کنند. او دو روز بعد بر اثر عفونت زخم درگذشت.

برادرش تئو، که حامی مالی او بود، شش ماه بعد درگذشت. همسر تئو خود را وقف جمع‌آوری آثار برادرشوهرش کرد و به لطف کوشش او، آثار ونسان ۱۱ سال بعد شروع به شناخته شدن کردند.

منبع: Biography.com

مونا رادمهر

من باور دارم که بزرگ‌ترین اکتشافات علمی و مهم‌ترین وقایع تاریخی، بدون درک انگیزه‌های انسانی، تنها نیمی از داستان را روایت می‌کنند. کنجکاوی من همیشه به سمت چراها کشیده می‌شود: چرا یک دانشمند زندگی‌اش را وقف یک نظریه کرد؟ چرا یک تمدن سقوط کرد؟ چرا یک اثر هنری جاودانه شد؟ من در راگانو هستم تا به قلب داستان‌ها سفر کنم و نخ‌های نامرئی روان‌شناسی، جامعه و احساسات را که دنیای ما را به هم بافته‌اند، پیدا کنم. برای من، هر مقاله فرصتی برای گفتگو با ذهن‌های بزرگ گذشته و حال است؛ گفتگویی که شما را نیز به آن دعوت می‌کنم.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا